مووی کاتیج

زندگی "تام" بیست و هشت ساله به سمتی می رود که شاید بشود او را جنایتکار در نظر گرفت.او راه پدر خود را دنبال می کند.کسی که از معملات املاک کثیف و گاهی بی رحم پول در می آورد.اما زندگی به او راه جدیدی را نشان می دهد وقتی فرصتی به دست می آورد تا در کنسرتی مانند مادر خود پیانو بنوازد...

«نیک» کارگر فلزکار پروژه های پل سازی برای فراز از زندگی یکنواخت و خسته کننده خانوادگی رابطه عاشقانه ای با «تولا»ی زیبا و فتان پیدا می کند. این اتفاق سبب می شود تا همسرش «کیتی» رابطه اش را با او قطع و از صحبت کردن با وی خودداری کند. نیک که متوجه اشتباه خود شده، دست به هر کاری می زند تا دوباره با همسر و سه دخترش رابطه برقرار نماید. او برای ایجاد ارتباط راه تازه ای می یابد: استفاده از آوازها...

دختر یک ریاضیدان بزرگ اما روان پریش که به تازگی درگذشته، اکنون سعی دارد تا با تنها چیزی که از پدرش به او ارث رسیده، یعنی همان جنون، کنار بیاید… یکی از شاگردان سابق پردش که اکنون به دنبال اوراق اوست، و همینطور خواهر بیگانه اش که اکنون بعد از مدت ها نزد او آمده، ماجرا را پیچیده تر می کنند…

جف تالی که در اداره پلیس لس آنجلس مامور رسیدگی به موارد گروگان گیری است در دو ماموریت اخیرش با شکست مواجه شده و بنابراین از رئیسش می خواهد تا او را به محل آرام تری منتقل کند. بنابراین جف به اتفاق همسر و دخترش به یک شهرک دورافتاده می روند تا او در آنجا بعنوان رئیس پلیس مشغول بکار شود. روزی سه نفر به منزل یکی از ثروتمندان شهر به اسم والتر اسمیت حمله کرده و دختر و پسر او را گروگان می گیرند بنابراین تمام ماموران پلیس شهرک در صحنه حضور می یابند. جف ابتدا تصمیم می گیرد در موضوع دخالتی نکرده و مسئولیت را به دیگران بسپارد اما پس از مدتی در می یابد همسر و دختر خودش هم در جای دیگری گروگان گرفته شده اند و گروگان گیران خواهان یک دیسک هستند که در خانه اسمیت است. آنها از جف می خواهند که هر طور شده این دیسک را بدست آورده و به آنها بدهد...

سربازان جوان ارتش شوروی در جنگ خونین افغانستان که توسط سیاستمداران آغاز شده است گیر افتاده اند.

در دسامبر 1914، یک آتش‌بس غیررسمی کریسمس در جبهه غربی به سربازان طرف‌های متضاد جنگ جهانی اول اجازه می‌دهد تا در مورد شیوه زندگی یکدیگر بینش پیدا کنند.

"نیک تیلور" سخنگوی رئیس کمپانی بزرگ تولید تنباکو است.او استعداد زیادی در سخنرانی و تغییر موقعیت در وضعیتهای سخت به نفع شرکتهای سیگار سازی دارد.بزرگترین دشمن "نیک" سناتور "اورتولان فینیستر" است..

موجودات خونخوار در انتظار گروهی از شناگرانی هستند که در شبکه ای از غارهای زیرآبی گرفتار شده اند...

خانواده‌ی جانی و آدمکش «فایرفلای» برای فرار از دست کلانتر کینه‌توز «ویدل» که ترسی در دل ندارد، راهی جاده می‌شوند.

استرالیا، دهه ی ۱۸۸۰٫ «برادران برنز» به دلیل جنایت و اذیت و آزار مردم از دست قانون فراری هستند. تا این که دو تن از برادرها به نام های «چارلی» (پیرس) و «میکی» (ویلسن) دستگیر می شوند. پلیس بریتانیایی، «سروان استنلی» (وینستون) به «چارلی» پیشنهاد می کند که اگر بتواند برادر سوم، «آرتور» (هیوستن)، را بیابد و بکشد، حاضر است «چارلی» و «میکی» را از مجازات برهاند و …