مووی کاتیج

یک کارمند ساده که در زندگی اش هیچ کس را ندارد، بعد از اینکه جان یک زن را نجات می دهد، تبدیل به یک قهرمان می شود...

وقتی توطئه ی بر علیه یک سرباز عملیات ویژه صورت می گیرد او درصدد جبران و تلافی حوادث بر می آید.

روح یک دختر نوجوان که یک سال پیش درگذشتِ بود به زمین و دنیای زنده بر میگردد تا دختری را که به سرنوشت خودِ او دچار شده نجات دهد...

«مارتین بلانک» یک مامور حرفه ای است، که برای یک ماموریت به حومه شهر دیترویت فرستاده می شود و بر حسب تصادف جشن تجدید دیدار دوران دبیرستان او نیز در همان مکان برگزار می شود...

عتیقه فروشی چینی جانور کوچک و عجیبی به نام «موگ وای» را به پسر بچه ی نوجوانی (گالیگان) می فروشد، با این شرط که دور از نور شدید و آب نگه دارند و هرگز پس از نیمه شب به آن غذا ندهند. «موگ وای» آرام و دوست داشتنی است، تا این که به طور تصادفی کمی آب رویش ریخته می شود و پنج جانور مشابه - ولی کمی شیطان - از آن به وجود می آیند...

جرملین ها ( هیولا های کوچک ) بازگشته اند و این بار آن ها کنترل تمام ساختمان مدیا موگول را در دست گرفته اند...

چهار داستان به هم پیوسته که در آستانه جشن سال نو، در یک هتل به وقوع می پیوندند.

«فیلیپ برینارد» (ویلیامز)، استاد حواس پرتی که به استخدام کالجی تقریبا ورشکسته درآمده، فرمولی برای خلق «فلابر» (توده ی لاستیکی پرنده) پیدا می کند...

«نلسن رایت» (ساترلند)، دانشجوی پزشکی، برای تجربه ی دنیای پس از مرگ، فعالیت قلب خود را متوقف می کند و دوستانش: «ریچل» (رابرتس)، «دیوید» (بیکن)، «جو» (بالدوین) و «رندی» (پلات) با کمک داروهای خاصی، لحظاتی بعد او را به زندگی بر می گردانند. پس از آزمایش، «نلسن» می گوید که تصاویر غریب و هیجان انگیزی دیده است...

سال 2565. اشباحی فضایی با شهاب سنگی به زمین آمده اند و آن را تسخیر کرده اند. انسان ها به شهرهایی عقب رانده شده اند و «دکتر آکی راس»، دانشمندی که یکی از همان جانوران شبح گونه زخمی مرگبار به او زده، در جست و جوی اطلاعاتی در باب هدف و فیزیولوژی این موجودات است...