مووی کاتیج

برنان هاف مرد سی و نه ساله‌ای است که کار مشخصی ندارد و با مادرش، نانسی زندگی می کند. دیل دابک نیز مرد چهل ساله‌ای بیکار است و با پدرش، رابرت زندگی می‌کند. زمانی که رابرت و نانسی ازدواج می‌کنند، برنان و دیل به ناچار هم خانه می‌شوند و از همان ابتدا اختلاف میان آن دو آغاز می‌شود.

یک مجری اهل لاس وگاس به نام بادی ایازئیل که اکنون به خبرچین دولت تبدیل شده، تصمیم می‌گیرد علیه اوباش شهادت دهد. به نظر می‌رسد که افراد خیلی زیادی می‌خواهند مطمئن شوند که او دیگر نفس نمی‌کشد...

هفت دوست قدیمی پس از مدت‌ها، برای صرف شام دور هم جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند برای خوشگذرانی، پیامها، ایمیل‌ها و تماس‌های تلفنی خود را با بقیه در میان بگذارند و همین موضوع باعث برملا شدن اسرار آن‌ها می‌شود.

داستان درباره‌ی مادری فداکار است که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و اکنون می‎خواهد از افرادی که به او ضربه زده‎اند انتقام سختی بگیرد و…

یک صاحب قایق تفریحی ثروتمند و بی‌ملاحظه، به روی عرشه می‌رود و فرصتی برای مستخدم سابقش پیش می‌آید که انتقام بدرفتاری هایی که با او کرده را از او بگیرد. این فیلم بازسازی نسخه سال 1987 آن است.

یک دانشجو که شغل دومش رانندگی‌ست، دو زن مرموز را سوار می‌کند؛ ولی هنگامی که وی از نیت تشنه به خون آن‌ها خبردار می‌شود، بایستی برای زنده ماندن بجنگد.

داستان در مورد دو نوجوان رومانیایی است که برای تحقق رویاهای خود در اواسط زمستان به میامی می‌روند و…

سواف برای فرار از زندگی شوربختانه‌اش تصمیم می‌گیرد به ارتش بپیوندد. با شروع جنگ خلیج او به همراه سربازان دیگر به‌عنوان دفاع از صحرا به عربستان سعودی فرستاده می‌شود. او به همراه هزاران سرباز دیگر که نه دشمن را می‌شناسند و نه از دلیل حضور خود در آن‌جا مطلع هستند در میان صحرا انتظار رویارویی با دشمن را می‌کشند.

سارق بانک تلاش می‌کند تا پول‌های ربوده شده را تحویل پلیس دهد زیرا در دام عشق گرفتار آمده و قصد دارد زندگی سالمی را در پیش بگیرد، اما زمانی که متوجه می‌شود پلیس فدرال از او نیز فاسدتر است تصمیم می‌گیرد اسمش را از لیست مجرمین پاک کند.

هارولد و کومار یک روز صبح مثل همیشه صبحانه‌‌ی خود را به اتفاق خوردند و یک روز معمولی دیگر را شروع کردند. هارولد تصمیم خود را برای ازدواج با معشوقه‌اش گرفته و برای انجام این کار باید به آمستردام سفر کند البته به همراه دوستش کومار، ولی در هواپیما کومار را با یک تروریست اشتباه می‌گیرند و در نتیجه هارولد و او را دستگیر می‌کنند و به زندان می‌برند.