مووی کاتیج

داستان فیلم در مورد شش نفر از اهالی شهر نیو یورک است که با عشق و دوستی در زندگی خود درگیر هستند و...

هنگامی که یک زن ایرانی عاشق هنرمندی دو جنسه و غیرعادی می شود، اختلافات فرهنگی و دعواهایی میانشان به وقوع می پیوندد.

داستان مردی را روایت می کند که عاشق زنی می شود که در دنیایی موازی دنیای او زندگی میکند و سعی میکند تا راهی برای رسیدن به او پیدا کند...

«رابی» خواننده و «جولیا» مستخدم، هردو قرار است با دو نفر دیگر ازدواج کنند. اما سرنوشت به آن‌ها کمک می کند یکدیگر را بیابند.

کلمن سیلک (آنتونی هاپکینز) استاد موفق یک دانشگاه مطرح است. او سال هاست که زیر سایه یک دروغ بزرگ زندگی می کند. سیلک ظاهرا سفید پوست به نظر می رسد، ولی در واقع او سیاه پوست دورگه ای است که برای موفقیت در کار و جامعه هویت اصلی خود را پنهان کرده است. اما اتفاقی تمام اعتبار و سابقه او را از بین می برد، و مسیر زندگی او را کاملا تغییر می دهد. توهین او به چند دانشجو در سر کلاس درس، تمام اعتبار او را زیر سوال می برد. مدیران دانشگاه گفته های سیلک را ناشی از طرز فکر نژادپرستانه او تلقی می کنند، و نهایتا تصمیم به اخراج او از دانشگاه می گیرند. سیلک پس از اخراجش با زن جوانی به نام فونیا فرلی (نیکول کیدمن) آشنا می شود...

داستان یک زوج عاشق که سعی می کنند دورانی که باعث عاشقی‌شان شد را بررسی کنند. دورانی که نتیجه اش هم اکنون به مخاطره افتاده و مانند آن روزها نیست.

یک دختر یتیم 18 ساله در حال مرگ، می خواهد برای ردیابی مادر اصلی خود به اروپا سفر کند، بنابراین وقتی با مرد جوان مهربانی روبرو می شود که از گناه یک تصادف مرگبار رنج می‌برد، وی را متقاعد می کند تا او را در سفر همراهی کند.

داستان در مورد «پرم» تنها پسر خانواده ای هندی است، که حرفه ی اصلی اش کمک کردن به مردان برای رسیدن به زن دلخواه شان می باشد...

یکی از غول های رسانه ای از دنیا می رود و دارایی او به یکی از خویشان دورش، «لانگ فلودیدز» (سندلر)می رسد. اما «لانگ فو» جوانی ساده دل، شوخ و شنگ و مقداری خل و چل است که از شهر کوچکی می آید و حالا در نیویورک می خواهد به سبک خودش، کارهای بزرگی صورت بدهد.

«لورتا کاستورینی» (شر)، بیوه ای سی و هشت ساله است که با خانواده ی ایتالیایی- امریکایی خود در بروکلین زندگی می کند. او با «جانی کامارری» (آیلو) نامزد کرده و در حین تدارک مقدمات ازدواج، خبر می رسد که مادر «جانی» در سیسیل در بستر مرگ است و او به آن جا می رود. «جانی» برادر کوچک تری به نام «رانی» (کیج) دارد که از پنج سال پیش با او صحبت نکرده است و «لورتا» سعی می کند آن دو را آشتی دهد...