مووی کاتیج

در زمین‌های بایر تگزاس، آن‌جایی که دنیا در حال فروپاشی است؛ در جامه‌ای از آدمخواران وحشی، ماجرای عشق و محبت میان دو شخص روایت می‌شود…

جیمز باند در حالی که سعی می کند مانع از بین بردن ارزشمندترین منبع یک کشور توسط یک سازمان مرموز شود، به یک راز فرو می رود.

دو خدمه یک سفینه فضایی از خواب بیش از حد بیدار می شوند و متوجه می شوند که همه همکارانشان گم شده اند. با وجود این، به نظر می رسد که آنها تنها نیستند.

پس از یک برخورد عجیب در یک مهمانی، یک نوازنده ساکسوفون متهم به قتل همسرش شده و روانه زندان می‌شود، جایی که او به طرز غیرقابل توجیهی به مکانیک جوانی تبدیل می‌شود و زندگی جدیدی را آغاز می‌کند.

نیکولا سیکس، زن مهلک روشن‌بین، با پیش‌بینی تاریکی از مرگ قریب‌الوقوع خود بر اثر قتل زندگی می‌کند. او یک رابطه عاشقانه پیچیده را با سه مرد متفاوت آغاز می کند: یکی از آنها که می داند قاتل او خواهد بود.

هری» سارقی خرده پا است. او یک روز بر اثر تصادفی عجیب به عنوان بازیگر انتخاب می‌شود. او باید نقش یک کارآگاه را در فیلمی هالیوودی بازی کند.

نیویورک، زمان حال. دیوید کالاوی روان کاو، پس از خودکشی همسرش، هم‌راه با دخترش، امیلی به شمال نیویورک می‌رود. امیلی یک دوست خیالی برای خودش ساخته به نام چارلی که به‌شدت تحت تأثیر نفوذ شیطانی او قرار دارد…

زوج جوانی به نام جیمی و لیزا بسته‌ای بی‌نام و نشان حاوی یک عروسک خیمه شب بازی به نام بیلی دریافت می‌کنند. چندی بعد لیزا به طرز مشکوکی به قتل می‌رسد و جیمز برای کشف راز قتل لیزا به شهر زادگاهش می‌رود...

پنج سرباز فرانسوی در میدان جنگ با آلمانی‌ها به دلیل تلاش برای فرار از جبهه، در دادگاه نظامی محکوم به مرگ می‌شوند؛ به همین دلیل آن‌ها را در مرز میان خود و آلمان‌ها بدون هیچ تجهیزاتی رها می‌کنند. از طرفی ماتیلدا نامزد یکی از ان‌ها، کشته شدن نامزدش را باور ندارد و برای یافتن او به کمک یک کاراگاه تلاش بسیاری می‌کند.

چند دختر و پسر جوان بریتانیای به کلبه‌ای دورافتاده برای یک پارتی شبانه می‌روند. در ازای شادی و سرگرمی که آن‌ها انتظار داشتند، با قاتلی روبرو می‌شوند که قصد دارد با قتل آن‌ها انتقام مرگ برادرش را بگیرد...