مووی کاتیج

این فیلم زندگی یک ناشر روسی بنام «لیو تولستوی»، و تلاش او برای برقرار کردن توازن در ثروت و شهرت در زندگی خصوصی اش را به تصویر می کشد...

«مایکل» و «جنا» سه سال است که با هم ارتباط دارند،‌ و قصد دارند که بزودی با یکدیگر ازدواج کنند. اما جنا در میابد که باردار است، و مایمل فکر می کند که این مساله می تواند به دوران خوش جوانی آن دو خاتمه دهد...

راننده ای بنام «هری» به یک شهر کوچک در تگزاس می آید و در آنجا شغلی پیدا می کند و مشغول کار می شود. طی یک آتش سوزی، هری متوجه می شود که بانک محلی بدون هیچ نگهبانی باز مانده است و ...

یک خواننده سوپراستار و دستیار شخصی که بیش از حد کار می کند با انتخابی روبرو می شوند که می تواند مسیر حرفه ای مربوط به آنها را تغییر دهد.

«بِن» به تازگی فارغ‌التحصیل شده و برنامه‌ی مشخصی برای آینده‌ی خود ندارد. او در یک مهمانی با زن متاهل و زیبایی آشنا می‌شود که همسر یکی از دوستان پدرش است.

زن مغازه دار جوان و متاهلی رابطه ای را با یک پسر جوان آغاز می کند که فکر می کند «هولدن کالفیلد» ( شخصیتی خیالی و چهره اصلی داستان ناتور دشت اثر مشهور جی دی سالینجر است ) است...

«تام» یک سال بعد از آشنایی با «وایولت» به او درخواست ازدواج می دهد، اما اتفاقاتی غیر منتظره باعث می شود دوران نامزدی آن دو بیش از حدی که فکرش را می کردند طول بکشد...

«جادی» (ویتاکر)، سرباز سیاه پوست انگلیسی را اعضای ارتش آزادیبخش ایرلند می ربایند و محکوم به اعدام می کنند. «فرگوسن» (ری)، مأمور اجرای حکم، عامدانه به «جادی» مهلت فرار می دهد. با این همه «جادی» برحسب تصادف کشته می شود. حالا «فرگوس» به لندن می رود و سراغ «دیل» (دیویدسن)، دوست «جادی» را می گیرد...

تراویس و گبی که در یک شهر کوچک ساحلی همسایه یکدیگرند, با هم آشنا می شوند. اما رابطه آن ها دستخوش حوادث مختلفی می شود.

گابریل به تازگی به همراه دوستش، جان، به حومه ی شهر بوئنوس آیرس آرژانتین نقل مکان کرده است. آن ها رابطه ی عاشقانه ای را در این شهر شروع می کنند و...