مووی کاتیج

گروه شرکت معماها که اعضای آنها فرد ، دافنه ، ولما ، شگی و یک سگ به اسم اسکوبی است و کارشان قبلاً حل معماهای جنایی و تبه کاری بوده مدت دو سال است بخاطر اختلافات از هم جدا شده اند . تا اینکه هر کدام جداگانه دعوت نامه ای می کنند تا برای گذراندن تعطیلات بهاری به جزیره اسپوکی بروند...

روح کینه‌ توزی برای گرفتن انتقام از شهری که 150 سال قبل بدون محاکمه او را اعدام کردند، به شکل یک پری دندان ظاهر می شود و وارد شهر می‌شود...

«سو چارلتن» (کوزلووسکی)، گزارشگر مجله ی «نیوزدی» نیویورک، به استرالیا می آید تا داستان شخصیتی افسانه ای به نام «مایکل ج. کراکودایل دندی» را دنبال کند. او پس از آشنایی با «دندی» مجذوبش می شود و دعوتش می کند تا به نیویورک بیاید...

«آلبرت هوگت» (کرامول) بچه خوکی را که مادرش او را «بیب» صدا می زده، می خرد و به مزرعه ی سبز و بزرگش می برد. «بیب» خیلی زود با دیگر حیوانات مزرعه آشنا می شود و با هوشی که دارد جای سگ گله ی مزرعه، «رکس» را می گیرد.

داستان مردی ناقص که مرتکب جنایت می شود. او به زودی متوجه می شود که برای نجات فرزندش باید بهایی سنگین بپردازد.

هانا و لیو دو دوستی هستند که تصمیم گرفتند به صورت کوله‌گرد و ارزان به استرالیا سفر کنند. آن‌ها برای اینکه بتوانند جایی برای اقامت و درآمدی برای سفرشان جور کنند، از یک آژانس کاریابی، کاری در یک بار در شهر کوچکی در جنوب استرالیا را پذیرفتند. آنها فکر می‌کردند که این فرصت خوبی برای یک تجربه جدید، دیدن کشور و آدم‌های محلی و کشف دنیایی تازه است.

داستان انیمیشن در مورد یک دختر 12 ساله به نام آرکی است که در دنیایی که در تاریکی فرو رفته است باید بر ترس‌های خود غلبه کرده و به شهری مرموز سفر کند. او وظیفه دارد پدرش را از دست یک دانشمند خطرناک نجات داده و از نابودی سیاره‌اش نیز جلوگیری کند اما…

بَری یک مکانیک با استعداد است که در دورانی زندگی می کند که بیشتر انسان ها تبدیل به زامبی شده اند. حال با این شرایط، او باید به جستجوی یکی از اعضای خانواده اش که توسط گروهی مرموز ربوده شده است، برود…

این فیلم داستان 8 دوست صمیمی را روایت می کند که در طول سفر تفریحی که با هم به دل طبیعت رفته اند متوجه می شوند که به شهرشان حمله شده و خانواده شان در خطر هستند پس آنها تصمیم می گیرند که با دشمن مبارزه کنند تا بتوانند خانواده شان را نجات دهند…

دختری هشت ساله بعد از مرگ پدرش متقاعد شده است که از درخت بزرگی که در آن طرف خانه شان قرار دارد زمزمه هایی می‌شنود…